دیدم گل تازه چند دسته **** برگنبدی ازگیاه بسته
گفتم : چه بود گیاه نا چیز****تا در صف گل نشیند او نیز؟
بگریست گیاه و گفت خاموش****صحبت نکند کرم فراموش
گر نیست جمال و رنگ و بویم****آخر نه گیاه باغ اویم
من بنده ی حضرت کریمم*****پرورده ی نعمت قدیمم
گر بی هنرم و گر هنرمند****لطف است امیدم از خداوند
با آنت که بضاعتی ندارم****سرمایه ی طاعتی ندارم
او چاره ی کار بنده داند****چون هیچ وسیلتش نماند
رسم است که مالکان تحریر****آزاد کنند بنده ی پیر
ای بار خدای عالم آرای****بر بنده ی پیر خود ببخش
سعدی ره کعبه ی رضا گیر****ای مرد خدا, ره خدا گیر
بد بخت کسی که سر بتابد****زین در,که در دگر نیابد
|