میشود ؟میگذاری من تو را، تو صدا کنم ؟نه! نه! تو هر توئی نیستی من هر توئی را تو نمیگویم
من مثل اینها نیستم من توام به خدا!
تا حالا اینقدر جالب این زشت مردمان را بو کشیده بودی؟!! سگ؟ سگ؟ ای با وفا این چه حرفیست؟ نه من هیچ گله ای را به دامان گرگ نبرده ام
مقصر من نیستم چه کنم که چوپان دختر زیباییست که عاشق قصاب شده.
تاپاله گاو را بزن به پای یک ملخ!و شعور ناچیز مرا بده به آب فرو رفته در پشکل گوسفندهای پای گل سرخ، تا قوتی شود و پروار تر کند یک سگ پیر، یک ملخ ،یک گرگ را.
راستی تا حالا دیدی پروانه بوی پشکل بدهد؟ نه! نه! به جان تو من وا نکردم گل سرخ بسته به موی دختر زیبا فروش را، باد را ببین! خودش رفته به میهمانی دامان دختر، تا اشک بریزد چشم دیوار و دهان قصاب !!
راستی گوشت کیلویی چند؟ گوسفند دزدی فرق میکند نرخش؟ با توام قصاب ، توکه نیشخند زدی پرسیدی گرگ بهتر است یا قصاب ؟گوشت کیلویی هر چند!
من گشنه ام آب و نانی بده.....
به من چه گل سرخ؟ به من چه عشق؟ مگر من آدمم؟ مگر ما آدمیم ؟آدم توئی که نان داری که دندان داری و چوپانی که جان دارد گل سرخ و یک گله ایمان دارد.
خوش به حال تو که چوپان گله ات دختری زیباست . و خوش به حال من که هنوز پای یک گل سرخم و بوی ملخ میدهد خاطراتم
نه با وفا! ملخی نیستم که آویزان گل سرخ باشم. من، من ،من... درست است! نه، من هیچی نیستم.
راستی گل سرخ بسته به موی دختر چرا شکل ملخ بود؟ چرا گرگ و ملخ ؟
ولش کن دوباره دلم برای مادربزرگم تنگ شد.
تصور کن شبی را که قصاب لب بر لب دختر چوپان میگذارد.
تا بهشت چند گل سرخ باید قربانی شوند؟
و تصور کن کدام سگ میتواند ملخ با طعم گلسر بخورد.
و کدام گرگ میمیرد از داغ گوسفندان؟
من به خاطرات دروغی تعلق دارم که تنها تنها و تنها گرگ میفهمد که هیچکدام را نمیفهمد.
تصور کن زوزه گرگ را وقتی میخواهد نفهمد ولی میفهمد.
و تصور کن مرا وقتی از قصاب به دامان گرگ پناه میبرم تا تو شوم!
من خودم را دوست دارم این کافیست تا هر توئی را بخواهم. پس ای تو، دندان بر گردن من آشنا کن که خسته خونم
دلم بدجور بوی گل سرخ گرفته .مرا از این تن ملخ زده رها کن که سخت بیتاب مادر بزرگم شده ام.
نظرات شما عزیزان: