کاش
کاش دل دردمند خاک زبانی برای گفن داشت که بگوید هرچه ناگفته باقیست.
کاش زمین راازنومی ساختندتادیگرخاکی وجودنداشته باشد که آدمی ازآنبرآمده باشد....
کاش می شدخاک زمین راباآبی آسمان عوض کردتاشایدآدم هاآسمانی تروآبی ترباشند
وآنوقت چشم هایشان مثل ستاره هادرخشان‚پیکرشان چون ابرنرم لطیف وقلبشان مانندخورشیددرخشان‚رنگارنگ وگرمی بخش بود....
بارالهی...ازدل خاک سخن می گویم.اززمینت‚اززمینی که زمینی هایش بویی
ازوفاومحبت نبرده اند..
وهمه چیزرادربی تفاوتی
قربانی کرده وبه خاک سپرده اند.....
زمینی که هرلحظه بارسنگینی بنده های گنهکارت رابیش تربردوش می کشد.
وکمترصدایی دارد
یارب چه بهایی بایدپرداخت که جایگاه زمین وآسمان راعوض کنی؟
بهایش هرچه باشد
من به جان می پذیرم..
|